درین میخانه ای ساقی ندارم محرمی دیگر


که من شاید نخستین آدمم از عالمی دیگر

دمی این پیکر فرسوده را سازی کف خاکی


فشانی آب و از خاک آتش انگیزی دمی دیگر

بیار آن دولت بیدار و آن جام جهان بین را


عجم را داده ئی هنگامهٔ بزم جمی دیگر